یله در خیال خام خود، چشم بر روی حقایق بسته اید. خفته اید. با خود می اندیشید پژواک چکامه های آزادی را خفه می کنید در سلول های تاریک، در شهرهای دور از دیار آزادگان اسیر در چنگال آغشته به خونتان. وهمی باطل!
مگر تبعید سید ضیا نبوی، دانشجوی ستاره دار محروم از تحصیل، به زندان کارون اهواز، چیزی جز بر طبل کوبیدن رسوایی وضعیت اسف بار زندان آن شهر، چیزی برایتان به همراه داشت؟ با انتقال هاشم خواستار، معلم بازنشسته ی زندانی، به بند 102 زندان وکیل آباد، چه نصیبتان شد؟ حال دیگر همه می دانند چه آشفته بازاری ست بند 102. حبس حسین رونقی ملکی، قلم وبلاگ نویسان عدالت خواه را شکست؟ حاصل حکم غیر قانونی و ناعادلانه ی نسرین ستوده برایتان چه بود؟ جز آن که وخامت وضعیت حقوق بشر را که حاصل دستگیری ها و قضاوت های به دور از انسانیت تان است، به گوش جهانیان رساند؟ با مرگ هدی صابر، هاله سحابی، سیامک پورزند و ... چه نصیبتان شد.
حال اگر فکر می کنید زندان و تبعید برای دکتر مهدی خزعلی، خاموشی و سکوت برایتان به ارمغان می آورد، با خیال باطل خود خوش باشید.
دیریست که حصر، زنجیر، حبس، تبعید، شلاق، شکنجه ... پایه های سست حکومت ظالمانه تان را لرزانده و چیزی به ویرانی نمانده.
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است
با ریشه چه می کنید؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
گیرم که می زنید
با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر