۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

سلول های سرد اوین


 
در خانه های خود نشسته ایم، آسوده. این جا فضایش گرم است. خانوده دور هم، فنجانی چای داغ، قلم، کاغذ، کتاب، اخبار، هر چند تلخ و دردناک، موزیک، فیلم، گردش روزانه با دوستان، بحث داغ سکه و ارز و سپاه و ...

در همسایگی ما، جایی خیلی نزدیک تر از آن چه در نظر آید، زندانی ست سرد و وحشت زا. سکوت است و انفرادی. خبر از خانواده نیست. بازجویی است و شکنجه، خبر از بحث داغ روز نیست. کتاب نیست، قلم نیست، اخبار نیست. اعتصاب غذا است، دوری از فرزند، همسر، مادر. زمین سرد است، حتی خبری از لباس گرم و پتو هم نیست. هر چه هست تاریکی و ظلمت.

زمان کاش لحظه ای از قرار باز ایستد. درنگی، تا روزگار شاهد باشد که در همسایگی ما انسان هایی هستند آزاده، در پس حصارهایی سخت تو در تو. هوا سرد است، گرمایی اگر حس می شود آن سوی حصار، شاید عشق و امید است برای ساختن فرداهایی روشن. بدون میله، بدون حصار، بدون حس درد و اضطراب، نگرانی و دلواپسی تقسیم شده میان آدم های این سوی میله ها و آن سوی حصار... نفس در هوای پاک آزادی.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر