۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

شعری از یکی از هم بندهای دکتر مهدی خزعلی در اوین


برای دکتر مهدی خزعلی فرزند برومند ایران که علیرغم وابستگی به یک خانوادۀ روحانی هیچگاه مانند بسیاری از آقازاده ها رانت خواری نکرد و ازامتیازاتی که برایش سهل الوصول بود چشم پوشی کرد

برای دکتر مهدی خزعلی که پنج بار دستگیر و زندانی شد وهر بار با اعتصاب غذا نسبت به رفتارهای غیرقانونی و ظلم وستم و بیدادگری اعتراض کرد ودر آخرین اعتصاب غذایش شصت و یک روز ( تا زمان نگارش این متن) مقاومت کرد

برای دکتر خزعلی که اهل درد است وعشق به مردم و انسانهای دیگر سراسر وجودش را فراگرفته است و علیرغم فاصله های عقیدتی و آرمانی با افراد دیگر هیچ گاه از عشق ورزیدن به آنها غافل نشده است

برای دکتر خزعلی که اینروزها خود را برای شهادت در اعتراض به ظلم وبیدادگری آماده کرده است و در آخرین نامه اش به خانواده که مشحون از عواطف انسانی و خانوادگی بود با آنها برای همیشه خداحافظی کرده است

برای دکتر مهدی خزعلی که طولانی شدن اعتصاب غذایش همه همبندیها را نگران کرده است و همچنین قاطبۀ ملت بزرگ ایران ، مراجع بزرگ تقلید ، علما و شخصیت های سیاسی فرهنگی و اجتماعی همه این روزها نگران سلامتی او هستند

این غزل احساس یک همبندی به اوست. به عظمت روحش و تلاشهایش برای آزادی ایران که متواضعانه تقدیم او وهمسر وفرزندان گرامی اش می شود.

مشغول جان فشانی دیدم نگار خود را
از دست دادم آن دم صبر و قرار خود را

ای شاهد یگانه مست از برم چو رفتی
بر چهره ام نشاندی گرد و غبار خود را

از برق تیشه هر دم مانند عشق فرهاد
آتش زدی ز افسون قبر و مزار خود را

در راه عشق بازی با خون خود نوشتی
بر سنگ و لوح و خارا تو یادگار خود را

در این کویر خلوت! سر میدهی چو مجنون
فریاد اعتراض افسانه وار خود را

با موج اعتراضت جانا، ستم ببیند
مانند موج دریا پایان کار خود را

با دست های خالی در اعتصاب سبزت
دشمن شکسته می دید خود اقتدار خود را

در این سکوت مرداب! افروختی ز حسرت
با شعلۀ درونت شمع مزار خود را

باقی نهاده ای تو تا چرخش جهان هست
اندیشه های سبزِ اسطوره وار خود را
زندانی جنبش سبز ملت ایران
و همبندی دکتر مهدی خزعلی
سرای آزادگان 350- اوین
اسفندماه 90

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر