۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه

نامۀ همسر شهید محمّد منتظری به مهدی خزعلی

بمان! که اینگونه "رفتن‏ها" زخمی است بر پیکر مظلومیت و لبخندی است بر لبان زورمداران و دژخیمان
بسمه تعالی
برادر گرانقدر، جناب آقای دکتر مهدی خزعلی
سلام علیکم بما صبرتم
اخبار حاکی از وخامت وضعیت جسمانی جنابعالی و طنین کلماتی چون بیمارستان ... کالبد شکافی ... و ... به ناگاه ذهن مرا به حادثۀ ناخوشایند سال 60 کشاند.
هفتم تیرماه سال 60 ، درست سی سال پیش، زمانی که جهت تشییع پیکر شهید محمد منتظری عازم قم بودیم؛ انبوه جمعیت، سیاهپوش و عزادار یک صدا فریاد
برآورده و شعار می‏داد: « دشمن در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه » و من مبهوت و متحیّر که آیا به راستی ایران پر از بهشتیه؟!

و این حیرت و ابهام چندان نپائید، که در همان دهۀ شصت، حوادثی ویرانگر و زودرس چنان ناباورانه و پیاپی بر این انقلاب بارید که جای هیچ ابهام و تردیدی باقی نماند، و با گذشت زمان زخم ناشی از این فاجعه هر روز عمیق و عمیق‏تر گشت.

شاید اگر "بهشتی"ها و "محمد منتظری"ها می‏ماندند، قوۀ قضائیه ما و مجلس ما و به تبع آن کشور و انقلاب ما نه این بود که هست!

و شاید اندیشمندان و نخبگان این قوم از این کویر وحشت، رخت عزلت به دیار غربت بر نمی‏کشیدند!

و دانشجویان و فرهیختگان ما به جای کلاس‏های درس و مراکز علمی، زندان‏ها را پر نمی‏کردند!

و شاید "مهدی خزعلی"ها در سلول‏های انفرادی چنان به تنگ نمی‏آمدند که تنها راه انجام وظیفه و مسئولیت را "اعتصاب غذا" تا ورطۀ مرگ بدانند!

برادر، بمان!

که جامعه و مردم مظلوم ما به چون توئی نیازمند است.

بمان! به همان دلیل که به پا خاستی و "مرگ شرافتمندانه" را برگزیدی، بمان!

بمان! که در این دیار، فقدان "رفته‏ها" چندان و یا شاید هرگز جبران نگشت.

و بمان! که اینگونه "رفتن‏ها" زخمی است بر پیکر مظلومیت و لبخندی است بر لبان زورمداران و دژخیمان.

پس "بمان" و مرهم زخمی باش و درمان‏گر دردی؛ که در کسوت طبابت، در گرو سوگندی هستی که بر این مهمّ یاد نموده‏ای.

چهارم اسفند 1390 - زهره حرّی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر