۱۳۹۰ بهمن ۱۱, سه‌شنبه

نامه پسر دکتر مهدی خزعلی در روز تولدش به پدرش


سلام بر پدر، سلام بر دست شکسته پدر.پدر آغوشت را باز کن میخواهم در بغل بفشارمت،نمیدانم دست گچ گرفته ات چنین اجازه ای را به من خواهد داد یا نه! یقین دارم که میدانی امشب چه شبیست و افسوس که در کنار من حضور نداری. مطمئنم که پس از بیست وسه روز اعتصاب غذا خاطرت هست ، که امشب چه فرخنده روزیست برایت . پدر از راه دور سلام می...کنم و میدانم که سلامم را از درون سلول انفرادی بی پاسخ نخواهید گذاشت.مگر میشود امشب را فراموش کرده باشید.

امشب برایت تجلی بسیاری از آرمانهایت است. دوازده بهمن و تولد من،برایت تقارن خیل عظیمی از خاطراتت بود.همیشه برایم از عمو میگفتی، از برادر شهیدت که با او در مبارزه با استبداد همقدم بودی و 12 بهمن برایت حلاوت دیگری داشت که داغ برادر شهیدت را برایت آرمانی کرده بود و میگفتی که تقارن تولد من با 12 بهمن برایت رنگ دیگری دارد اما نمیدانم چرا ما را از همدگیر جدا کرده اند.مگر نه این است که پدرم خود پرچمدار مبارزه با استبداد است و خود از صاحبان این یوم است پدر امشب اولین تولدم است که در کنارم نیستی.هدیه ای نمیخواهم جز حضورت،شمعی نمی افروزم جز برای فراغت.کیکی نخواهم برید جز برای آزادیت.

امشب نامه ای که برایم دوسال قبل در شب تولدم نوشته بودید را دوباره میخوانم و با خدای خود عهد می بندم که تمام تلاشم را به کار گیرم تا همانگونه باشم که گفته اید. پدر عزیزم ،همراه با مادر و زهرا و زینب و علی برای سلامتی و آزادیت دعا میکنیم باشد که خداوند صدای دل این خستگان را در سرسفره افطار بشنود و دعای ما را مستجاب کند.


* نامه پدرم به من در سالروز تولدم در سال 88:

نامه ای برای فرزندم محمد صالح محمد جان؛ امروز روز میلاد توست، چه فرخنده روزی پای در جهان گذاشتی، روزی که امام پای در ایران اسلامی گذاشت، روزی که مردم ستم کشیده ایران غریو شادی سرداده و پرنده آزادی را در آغوش کشیدند، سی و یک سال پیش در چنین روزی، مردم ایران چشم بر آسمان داشتند، تا رهبری آسمانی را در آغوش کشند، مردی از تبار بی ادعایان، حکمرانی؟ نه ، خدمتگزاری راستین، مردم در آسمان او را می جستند و او خود را از خاک می دانست و هرگز ادعای آسمانی نداشت! او فرزند بوتراب بود. پرواز انقلاب نه بر زمین که بر دلهای مردم نشست!

آنگاه که سرود " خمینی ای امام" خوانده می شد مو بر تن عاشقان راست می شد، دیگر همه باور کردند که شاه رفت و سلطنت سرآمد، خوشحال بودیم که دیگر صدایی در گلو خفه نمی شود! دهانی دوخته نمی شود! کسی بخاطر اندیشه به زندان نمی رود! تفکر نفی بلد نمی شود! از شکنجه و تازیانه خبری نیست! کسی سیلی نمی خورد! چکمه ای بر گرده ای فرود نمی آید! گاز اشک آور به چه کار آید؟! باطوم ها را باید شکست! در لوله تفنگ ها گل کاشتیم! دیگر اعلیحضرت نداریم! علیا حضرت هم رفته است! اوامر ملوکانه و منویات شاهانه بازیچه کودکانه شد! کسی خود را سایه خدا نمی خواند! ظل الله رفته است! همه می دانند " خدا سایه ندارد!" دیگر کسی آسمانی نیست، همه از خاکیم و به خاک برمی گردیم! همه از خداییم و به سوی خدا می رویم! دستبوسی و پابوسیِ جانثاران تمام شد!

دیگر کسی در برابر سلاطین تا کمر خم نمی شود و بر قدومشان بوسه نمی زند، درباریان که در هر کلام هزار بار تمسک به مقام اعلیحضرت می جستند و نام اعلیحضرت و علیاحضرت فصل الخطاب کلامشان بود، رفته اند! دیگر کسی مجبور نیست در آغاز و پایان سخن دعا به جان اعلیحضرت کند! دیگر کسی به خانه ما یورش نمی آورد! دیگر آزادیم تا رای و نظر خویش بگوییم! دیگر ما را اغتشاشگرو آشوبگر نمی خوانند، دیگر مزدوران چماق بدستِ جانثار به خیابان ها نمی آیند تا فریاد " جاوید شاه" سر دهند!

آری محمد جان؛ شاه و شاه بازی تمام شد، ملت آزاد شد! همه با هم بودیم، یکدل و یکرنگ، فقط جای عمویت حسینِ شهید خالی بود، هر چه داشتیم به برکت خون آنها بود، ما سر سفره آزادی، مهمان حسین بودیم. پس از آن ، هشت سال جنگیدیم تا از دستاورد شهدا صیانت کنیم. فرزندم؛ بدان و آگاه باش که این انقلاب با تهاجم نظامی و لشگر کشی شرق و غرب سقوط نکرده و نخواهد کرد، اما کافی است تا عادات شاهانه و اوامر ملوکانه بازگردد تا هر آنچه شهدا با ایستادگی و نثار خون خود بدست آوردند، بر باد دهیم و تو مسئولی و در برابر عموی شهیدت پاسخگو! محمد جان؛ از تو می خواهم اگر افتادم، استوار باشی، تن به ولایت طاغوت ندهی و هر گاه دیدی حاکمان به عادات سلطانی برگشتند، از ولایت طاغوت به ولایت حق جل و علا پناه ببر و ازظلمات به نور درآ. هرگز برای لقمه ای نان و منفعت دنیا به مردم پشت نکن و برای پست و مقام به مردم خیانت نکن!

محمد جان؛ حق را به عمل بشناس نه به ادعا! ، در طول تاریخ مدعیان عدل و داد بسیار بوده اند، هیچ پادشاه ظالمی را نمی یابی که مدعی عدالت و مهرورزی نباشد، اما برای سلطه ، اولین چیزی که قربانی می شود، عدالت است! عدالت! محمد جان؛ از آن هنگام که رسول گرامی اسلام(ص) دعوت حق را لبیک گفت تا هم اکنون، حاکمان بلاد اسلامی همواره دم از دیانت و عدالت زده اند، همه عنوان خلیفه اللهی و خلیفه پیامبر داشتند، خود را امیر المومنین و امام المسلمین می خواندند، آنان که در جوار حرم امن الهی بودند، افتخارشان سقایه الحاج و خادم الحرمین بوده است! محمد جان؛ آنان که افتخارشان سقایه الحاج بود، اگر حسین حج نیمه رها نمی کرد او را در خانه خدا می کشتند و در آخر هم او را تشنه سر بریدند!

محمد جان؛ آنان که خود را خادم و خدمتگزار می نامیدند، چه کردند؟ تا امیر و امام و شاه و سلطان و رئیس و شیخ و ملا چه کنند! محمد جان؛ هر جا دیدی امرا را با القاب بیشتری می خوانند، بدان که در دل مردم کمتر جا دارند! محمد جان؛ اندازه عکس امرا عکس آزادی است، هرچه تمثال حاکمان را بزرگتر بر دیوار نقش کنند، نقش آزادی کوچکتر است! محمد جان؛ تمایز و تشخص لباس امرا از مردم ملاک جدایی آنان از مردم است، این تمایز هر چه بیشتر، جدایی بیشتر!

محمد جان؛ دین رایحه دل انگیزی است مثل باد بهار، اگر دیدی دینِ امرا چون طوفانی سهمگین ،تو را می آزارد، بدان که این دین خدا نیست، این چماق قدرت است که به نام دین بر فرق تو فرود می آید، هوشیار باش و جاهلانه به جنگ دین مرو، بلکه با سلاح دین به جنگ سلطان جائری بشتاب که از دین تو استفاده ابزاری می کند! محمد جان؛ سخن بسیار است و فرصت اندک، این مختصر را به عنوان هدیه تولدت بپذیر.

12/11/88 پدرت: مهدی خزعلی


۳ نظر:

  1. به امید آزادی دکتر مهدی خزعلی و سایر زندانیان سیاسی.

    پاسخحذف
  2. درود بر دکتر که سر جلوی ظالم خم نمی کند

    پاسخحذف
  3. افکار مهدی خزعلی رو قبول ندارم چون سیاست رو با دین میبینه مثل ِ همین آخوندا،با اسلام نمیشه حکومت کرد.اما آزاد اندیشی و اینکه واسه مردم جلو حکومت ایستاده،رنج زندان و اعتصاب غدا و دوری از خانواده رو داره تحمل میکنه ستایش می کنم.به امید ِ آزادیش و سال دیگه تولدت کنارت باشه تا سالیان ِ زیاد.تولدت مبارک

    پاسخحذف