۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

و چه عاشقانه با معشوقت معامله کرده ای




مهدی جان؛
راهی که می روی ، روز به روز زخمی عمیق تر بر جسم خسته ات می زند، ولی نیک می دانم روحت را بیش از پیش به معشوق الهی نزدیک تر می کند . 


خوش به حال تو و این حال زیبایت و بدا به حال هرکه تیغ جهل و خود کامگی اش را بر پیکر تو و هم رزمانت در راه آزادی و آزادگی این مرز و بوم می زند.

دکتر عزیزم ؛
نگاه مضطرب خانواده و هم قطارانت شاید به خاطر نگرانی از وضعیت بد جسمی ات است و تو را به دست کشیدن از راهی که برگزیدی دعوت می کند ، ولی تو را راسختر از گذشته و مصمم تر از پیش ، برای فردایی بدون تبعیض و فساد در نهاد های قضایی این کشور و بریدن دست نا اهلان و نامردان این سیستم های مخوف از جان و مال و ناموس این مردمان بی پناه ، استوار نگه داشته است .

آری تو سبز و استوار ایستاده ای و همانطور که گفته بودی مانند چراغی هستی که مردم در دستشان می گیرند تا تیرگی های دالان ها و سلول های سرد و بی روح اقتدارگریان را به نظاره بنشینند .

تو همان چراغی هستی که روشنی ات چشم زندانبان هایت را هم می آزارد .
و چقدر مظلومانه در بستر بیمارستان خوابیده ای ، ولی در پس این مظلومیت اقتدار حسینی ات پیداست .


خدواند نگه دار تو و آرمان های مقدس ات باشد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر